سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . .

دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!!

ولی ... هیچوقت نفهمیدند

کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا! . . .

یک هفته در تب ســـــــوخت . . ..

 


 
برگرفته از وبلاگ سربداران313 


نظر()

  

سلام بر روزی که نایب امام پرچم یالثارات الحسین رابه به امام تحویل میدهد


نظر()

  


سلمان فارسی ? آن یار برگزیده و ممتاز رسول خدا (ص) و علی (ع) گفت و گویی با یکی از مردگان دارد ? که ترسیمی روشن از حوادث هنگام مرگ و عالم برزخ و هول مطلع است ? آن را در اینجا برای روشن شدن بیشتر جزئیات حوادث مرگ و بعد از مرگ می آوریم :

سلمان ساعات آخر عمر را می پیمود و در مدائن بود ? بیمار و بستری گردید ? « اصبغ بن نباته » یکی از یاران خاص امام علی (ع) می گوید : همواره به عیادت سلمان می رفتم ? وقتی که بیماریش سخت شد و یقین به مرگ یافت ? به من فرمود : « ای اصبغ ! رسول خدا (ص) به من خبر داده که هر گاه اجلم فرا رسید ? مردگان با من صحبت می کنند ? اگر ممکن است تابوتی فراهم کن و مرا در میان آن بگذار و چهار نفر را خبر کن تا گوشه ی تابوت مرا بلند کنند و مرا به قبرستان ببرند .
اصبغ می گوید : به دستور سلمان عمل کردیم ? تابوت را برداشته و به قبرستان بردیم ? و در آن جا بر زمین نهادیم ? از ما خواست که او را رو به قبله اش بنشانیم ? وقتی که رو به قبله اش کردیم ? با صدای بلند ? خطاب به مردگان گفت :  « سلام بر شما ای همنشینان با خاک محنت ? سلام بر شما ای چشم پوشیدگان از دنیا. »
هیچ کس پاسخ سلمان را نداد .
بار دوم صدا زد :
« سلام بر شما ای کسانی که زمین پوشش شما شده ? و با اعمال خود در دنیا ملاقات کرده اید ? سلام بر شما ای منتظران نفخه ی نخستین قیامت ? شما را به خدا سوگند می دهم که یکی از شما جواب مرا بدهد و با من سخن بگوید ? من سلمان فارسی آزاد شده به دست رسول خدا (ص) هستم ? پیامبر (ص) به من وعده داد که هرگاه مرگم فرا رسید ? مرده ای با من سخن می گوید . »
وقتی سلمان به این جا رسید و ساکت شد ? ناگاه مرده ای در قبر خود به زبان آمد و گفت :
« سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد ? ای صاحبان خانه ی فاین ? و سرگرم شدگان به امور دنیا ? ما سخن تو را شنیدیم و به پاسخت شتافتیم ? از هر چه می خواهی بپرس که خدا تو را رحمت کند . »
آنگاه بین سلمان و آن مرده ? چنین گفت و گو شد :
سلمان : آیا تو اهل بهشت هستی ? یا اهل جهنم ؟
مرده : ای سلمان ! من از کسانی هستم که خدا به فضل و کرمش بر من منت نهاد و مرا از اهل بهشت نمود .
سلمان : ای بنده خدا اکنون ? چگونگی مرگ را برای من تعریف کن ? که آن را چگونه یافتی و هنگام آن چه دیدی و با تو چه شد ؟
مرده : آرام بگیر ای سلمان ! سوگند به خدا اگر مرا با قیچی بریده بریده می کردند و با اره جدا جدا می نمودند ? از سکرات مرگ بر من آسان تر بود ? بدان که من در دنیا از کسانی بودم که خداوند توفیق انجام کارهای نیک را به من داده بود ? واجبات الهی را به جا می آوردم ? و قرآن را تلاوت می کردم و در نیکی به پدر و مادر اقدام جدی داشتم ? و از کارهای حرام دوری می نمودم و ستم نمی کردم و در طلب روزی حلال کوشا بودم ? به خاطر آنکه از حساب الهی ? ترس داشتم ? در بهترین زندگی و غرق در نعمتها بودم که ناگهان بیمار شدم ? چند روزی نگذشت که لحظات عمرم فرا رسید ? شخص تنومند بد منظری را دیدم که در برابر صورتم ایستاد? تا به چشمانم اشاره کرد ? نابینا شدم ? و به گوشم اشاره کرد ? کر شدم ? و به زبانم اشاره نمود ? لال شدم ? در این حال صدای بستگان به گریه بلند شد ? از آن شخص پرسیدم : « کیستی که این گونه بر من مسلط می باشی ؟ » گفت : عزرائیل هستم ? آمده ام تا تو را به سرای آخرت کوچ دهم ? که مدت زندگی تو به پایان رسید . در همین هنگام دو نفر خوش قیافه آمدند و یکی در طرف راست ? و دیگری در طرف چپم قرار گرفتند ? بر من سلام کردند و گفتند : ما نامه ی عمل تو را آورده ایم ? بگیر و بخوان ? ما دو فرشته ای هستیم که در دنیا اعمال تو را می نوشتیم . آن دو فرشته ی « رقیب » و « عتید » 1بودند که نامه ی نیکی ها را از فرشته « رقیب » گرفتم و خواندم ? شادمان شدم ? ولی با دیدم نامه ی گناهان که از فرشته ی « عتید » به من رسید گریان و غمگین گشتم .
آن دو فرشته به من گفتند : به تو مژده باد ? نگران مباش که به تو نیکی می رسد .
در این هنگام ? عزرائیل روحم را به طور کلی قبض کرد ? صدای گریه ی بستگانم بلند شد ? عزرائیل به بستگانم می گفت : « چرا گریه می کنید ؟ سوگند به خدا ما به او ظلم نکردیم تا گله کنید ? و به او تعدی نکردیم تا ناله و گریه کنید ? ما و شما بنده ی یک خدا هستیم ? اگر خدا به شما درباره ی ما فرمان می داد ? اطاعت می کردیم ? چنان که ما امر او را اطاعت نمودیم و ما روح این را قبض نکردیم ? مگر پس از آنکه دوران عمرش سپری شد ? و اجلش فرا رسید ? ناراحت نباشید که او به سوی خدای بزرگوار کوچ می کند ? که هر طور بخواهد درباره اش حکم نماید که خداوند بر همه چیز توانا است ? پس اگر صبر کنید از طرف خدا پاداش می برید ? و اگر بی تابی کنید ? گناه کرده اید ? من بسیار به سراغ شما می آیم ? پسران و دختران و پدران و مادران را از شما می گیرم . »
سپس عزرائیل از من منصرف شد و روح مرا همراهش برد ? در این هنگام فرشته ای نرد او آمد و روح مرا از او گرفت و در میان پارچه ی حریر نهاد و در یک لحظه به سوی آسمان بالا برد ? و در پیشگاه عدل الهی قرار داد ? خداوند مطالبی در مورد اعمال کوچک و بزرگ ? نماز ? روزه ? حج ? قرائت قرآن ? زکات ? صدقات ? ساعات شب و روز ? اطاعت پدر و مادر ? آدم کشی ? خوردن مال یتیم و حرام و امثال این امور پرسید . سپس آن فرشته ? روح مرا به اذن خدا به سوی زمین رد کرد ? در این هنگام غسل دهنده آمد و لباسهایم را از تنم خارج ساخت و به غسل دادن بدنم مشغول شد ? روحم با او فریاد می زد :
« ای بنده خدا ! با یان بدن ضعیف مدارا کن » ? سوگند به خدا از رگی خارج نشدم مگر اینکه پاره شد ? از عضوی بیرون نرفتم مگر اینکه کوبیده شد ? سوگند به خدا ? اگر غسل دهنده فریاد مرا می شنوید ? هرگز مرده ای را غسل نمی داد ? سپس او آب را بر بدنم جاری ساخت و مرا سه غسل داد . در سه پارچه کفن کرد و حنوط نمود و این آخرین توشه ام بود که به سوی آخرت رفتم ? بعد از غسل ? انگشترم را از دست راستم بیرون آورد و به پسر بزرگم داد و به او تسلیت گفت ? پس از کفن کردن مرا تلقین نمود و سپس خویشانم را صدا زد : بیایید و با وی وداع کنید ? آنها برای وداع آمدند ? پس از وداع ? جنازه را در میان تابوت نهاد و برداشتند ? روحم در این هنگام بین چهره و کفنم بود ? تا اینکه مرا برای نماز بر زمین نهادند و نماز خواندند و سپس مرا به کنار قبر آوردند و در داخل قبر سرازیر نمودند ? در این وقت ? وحشت عظیمی مرا فرا گرفت .
ای سلمان ! گویی از آسمان به زمین افتادم ? سپس خشت لحد را چیدند و قبر را با خاک پوشاندند ? در این هنگام روحم به زبان و قلبم مراجعه کرد ( پیوندش با این سه عضو برقرار شد ) آنگاه بستگانم مراجعت کردند ? در این هنگام پشیمانی مرا فرا گرفت و گفتم : ای کاش من نیز با آنها مراجعت می کردم ? شخصی از جانب قبر در جوابم گفت : « نه ? چنین نیست ? این فقط گفتاری است که او به زبان می گوید ? و در پشت سر آن ها برزخی است تا هنگامی که بر انگیخته می شوند . » (سوره ی مومنون / 10 )
از آن جواب دهنده پرسیدم : کیستی ؟ ? گفت فرشته « منبّه » ( بیدادگر ) هستم 2 خداوند مرا بر همه ی انسانها مامور کرده ? که بعد از مرگ ? اعمال آنها را به آنها خبر دهم ? سپس همین فرشته مرا نشانید و گفت: بنویس.
گفتم : کاغذ ندارم .
گوشه کفنم را گرفت و گفت : این کاغذ ? بنویس .
گفتم : قلم ندارم .
گفت : انگشت سبّابه ات قلم تو است .
گفتم : مرکّب نیست.
گفت : آب دهانت ? مرکّب است .
سپس او می گفت و من می نوشتم ? همه ی اعمالم از کوچک و بزرگ را گفت و من نوشتم ? آنگاه نامه ی مرا گرفت و مهر کرد و پیچید و به گردنم افکند.
به فرشته منبّه گفتم : چرا با من چنین می کنی ؟
گفت : آیا نشنیده ای که خداوند در قرآن می فرماید : « اعمال هر انسانی را به گردنش قرار دادیم ? و روز قیامت کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند ? کتابت را بخوان ? کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی » ( سوره ی اسرار / 13 و 14 )
سپس فرشته ی منبّه رفت ? فرشته ی « منکر » آمد ... گفت : ای بنده ی خدا ! به من بگو : پروردگارت کیست ؟ دینت چیست ؟ و پیامبرت کدام است ؟... من به لطف خدا در پاسخ گفتم : خدا ? پروردگار من است. محمد (ص) پیامبر من است . اسلام ? دین من است . قرآن ? کتاب من است . کعبه ? قبله ی من است . علی (ع) امام من است . مومنان ? برادران من هستند . و به یکتایی خدا و رسالت محمد (ص) گواهی می دهم ? این سخن و اعتقاد من است و بر این اساس با خدایم در معاد ? ملاقات می کنم . در این هنگام فرشته « منکر » به من گفت : « ای بنده ی خدا ! سلامت و نجات بر تو بشارت باد ? تو از ( عذاب و بازجویی ) رهایی یافتی » سپس از نزد من رفت ? و فرشته ی «ن### » با هیئتی ... نزد من آمد و گفت : اعمال خود را بیاور . اعتقادات و اعمال خود را شرح دادم ... مرا به نعمتهای الهی بشارت داد و مرا در قبرم خوابانید و گفت : « مانند خواب ناز عروس بخواب. » آنگاه از ناحیه ی سر ? دری از بهشت را به رویم گشود ? و از ناحیه ی پا دری از دوزخ را به سویم باز کرد ? قبرم می ورزید ? سپس در دوزخ را که از ناحیه ی پا بود یست ... این است سرگذشت من !
آنگاه آن مرد مرده ? شهادتین را به زبان جاری کرده ... و سخنش قطع شد . سلمان به اصبغ بن نباته و همراهان گفت : مرا به پایین بیاورید و تکیه دهید ? آنها چنین کردند ? سلمان دعایی خواند و سپس ماجرای وفات سلمان پیش آمد.3
1) در قرآن در آیه ی 18 سوره «ق» می خوانیم : « هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی کند مگر اینکه نزد آن فرشته رقیب (مرافب) و عتید (آماده) برای انجام ماموریت است . »
2) مطابق پاره ای از روایات ? این فرشته ? « رومان » نام دارد.
3) اقتباس و تلخیص از بحارالانوار ? ج22 ? ص 374 الی 380 - عالم برزخ در چند قدمی ما ? ص 196


__________________
روزی بر صفحه تقویمها خواهند نوشت:



تعطیل

روز ظهور قائم آل محمد
 
 

اللهم عجل لولیک الفرج

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

                                                               

 

حدیثی زیبا از امام هادی علیه السلام

 

آن گاه که در دریای خروشان زندگی در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی...
و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزوی کردی...
" قــــرآن بــخوان "

قالَ علیه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ وَالاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِکْرَةُ مِرْآتٌ صافَیةٌ.

 

نیکى ها است و فکر و اندیشه آئینه صاف و تزیین کننده اعمال و برنامه ها است.

عَنْ یَعْقُوبِ بْنِ السِّکیتْ، قالَ: سَاءلْتُ أ بَاالْحَسَنِ الْهادى علیه السلام : ما بالُ الْقُرْآنِ لا یَزْدادُ عَلَى

 النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إلاّ غَضاضَة ؟
قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ، وَلالِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فى کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ

 وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إ لى یَوْمِ الْقِیامَةِ.
ترجمه
یکى از اصحاب حضرت به نام ابن سِکیّت گوید: از امام هادى علیه السلام سؤال کردم : چرا قرآن با

 مرور زمان و زیاد خواندن و تکرار، کهنه و مندرس نمى شود؛ بلکه همیشه حالتى تازه و جدید در آن

 وجود دارد؟
امام هادی علیه السلام فرمود: چون که خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و یا طایفه اى مخصوص

 قرار نداده است ؛ بلکه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است ، به همین جهت همیشه

 حالت جدید و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قیامت قابل عمل واجرامى باشد    

منبع: سایت گفتمان دینی

ترجمه:
امام هادی علیه السلام فرمود: علم و دانش بهترین یادبود براى انتقال به دیگران است ، ادب زیباترین

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مشخصات مدیر وبلاگ

ویرایش

لوگوی دوستان



































ویرایش

دوستان

عاشق آسمونی ###@وطنم جزین@### دیداردوست کودکان آسمانی جاده های مه آلود hamidsportcars فانوس عشق مــــبــــلـــــــغ اسـلـــام مهندس محی الدین اله دادی ...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست بلوچستان یادداشت های حبیب اله حاجی زاده نگاهی نو به مشاوره سرچشمه عدالت و فضیـلت مهــدی (ع) است اکبر پایندان پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... صراط مستقیم *نهانخانه جان* فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور عشق مشعلدار سارا احمدی معیار عدل کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد .: شهر عشق :. تراوشات یک ذهن زیبا پیامنمای جامع نرگس 1 دوستدار علمدار محمدمبین احسانی نیا پایگاه مرجع شهیدان باکری بند میم پرستاری 91 مرام و معرفت دل شکســــته عشق ترخون اواز قطره محمد قدرتی sajadb.tk دهکده کوچک ما قرار عاشقی کلبه ی آرامش من،منم.من مثل هیچکس نیستم سوالات کارشناسی ارشد کلیه رشته ها و گرایش ها Note Heart اسرا غزلیات محسن نصیری(هامون) عکسهای سریال افسانه دونگ یی ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن آتیه سازان اهواز شادِ شاد مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند کشکول نوری چایی_بیجار روان شناسی * 心理学 * psychology هرچه می خواهد دل تنگم میذارم تینا!!!! ستاره خاموش ღ*چادریـــــــــــــ سایبریــــــــღ .¸¸.•*¨*ღ وبسایت شهر کدکن (نسخه ی آزمایشی) منتظران مهدی(عج) xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا esoesmusic دل شکسته مینو دانلود حرفهایی ازجنس بهشت مشـ ـ ـکـ ـاة یاور 313 السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) delshekasteh کوثر ولایت مقاله های تربیتی vagte raftan خواندنی های ایران جهان مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ غم صداقت گمشده عقیق14 نوجوونی از خودتون دریادلان ولایت زمزم ولایت مطلع مهرورزی ومحبت به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید «آنتی شیخا» * امام مبین * شهدا شرمنده ایم دکتر علی حاجی ستوده fazestan حاج آقا مسئلةٌ قاتی پاتی!!!! معماری
ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ