بسم الله الرحمن ارحیم. آقا حجت الله در 24 اسفند 68 متولد شدند-مصادف با ولادت آقا امام زمان عج بوده. خودش همیشه میگفت چون ولادت آقا به دنیا اومدم مداح اهل بیت شدم.ای کاش اسمم رو مهدی میگذاشتید – از میزان و رشته تحصیلی شهید حجت برامون بگید لطفا ؟ آقا حجت کامپیوتر میخوندند – شهید حجت شاغل بودن؟ در سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت میکردند در طول مدت فعالیت صدها مراسم مذهبی در مناطق مختلف برگزار کرد. محبوبیتش باعث شد که جوانان زیادی به محافل مذهبی جذب بشن – از کدام مداح الگو برداری میکردند؟ و مداح مورد علاقه شهید حجت؟ آقا حجت اوایل سبک مداح اهل بیت آقای هلالی رو تمرین میکردند – از اخلاق و شخصیت شهید حجت برامون بگید؟ از ویژگی های اخلاقی آقا حجت میتونم به رعایت ادب ،حفظ حرمت دوستان ، خوش برخوردی ، خوش اخلاق اشاره کنم شاخص ترینش صبوری در مشکلات و توکل بر خدا بوده . یعنی هر کس بهش حرفی میزد که باعث ناراحتیش میشد فقط لبخند میزد و میگفت خدا خیرت بده.... من خودم فکر میکنم که صبوری خودم روی اون هم تاثیر گذاشته و باعث شد اینطور صبور باشه – مهم ترین و بارز ترین خصوصیت ایشون در زندگی شخصی چی بوده؟ فکر میکنم این رفتار آقا حجت که همه کارهاش رو برا رضای خدا انجام میداد مهم ترین خصوصیتش باشه – به کدام منطقه عملیاتی علاقه بیشتری داشتن؟ آقا حجت همه جا میرفت ولی فکه رو بیشتر دوست داشت هر چه حاجی میگفت حجت حجت حجت بلند شو بریم ولی انگار که نه انگار تا اینکه حاجی با فریاد گفت حجت وحجت از حال خودش خارج شد گفت شرمنده حاجی اصلا حواسم نبود. – ایشون تو صحبت و حرفاشون درباره شهادت و شهید شدن نظر یا صحبت خاصی کرده بودن؟ آقا حجت همه آرزوش بوده که شهید بشه. همیشه می گفت مامان دعا کن شهید بشم سال 87 اتاق خودش رو تبدیل به حجره شهید حجت رحیمی کرد. دیوار اتاق رو با عکس و دست نوشته های شهدا و... تزیین کرد و سر در اتاق نوشت حجره شهید رحیمی.. سال 88 هم وصیت نامه عاشقانه ی خودش رو نوشت. – به کدام یک از شهیدان بیشتر از همه علاقه داشتن ؟ آقا حجت عکس بیشتر شهدا رو به دیوار اتاقش زده بود ولی به شهید آوینی و همت و علمدار که مداح هم بود علاقه خاصی داشت. خودش میخندید میگفت مامان من شبیه شهید همت هستم. -پادگان دژ خرمشهر. صبح روز 5شنبه 18اسفند 90 ساعت 8 شهید داشت اتوبوس ها رو راهنمایی میکرد که از پادگان خارج بشن وبه سمت مناطق برن آخه شهید حجت به عنوان راوی و مسئول سیستم صوت هر روز کاروان ها رو میبردند مناطق شب برمیگشتند پادگان دژ. اون روز هم که داشت اتوبوس ها رو راهنمایی میکرد نمیدونم چطور شد که اتوبوس زد بهشو افتاد وقتی از روش رد شد همه مسافرها جیغ زدند راننده تازه متوجه شد و دوباره دنده عقب گرفت و دوباره از روش رد شد-دقیقا از روی پهلوی راستش رد شد (درست مثلا مادرش زهرا پهلوشکسته پر کشید( روز تشییع شد منو بردند غسال خونه صورتم رو روی صورتش گذاشتم وبوسه بارونش کردم اونجا بود که آروم تر شدم. آقا حجت خیلی آروم خوابیده بود. (مادر به عکس شهید جهان آرا که گوشه اتاق شهید حجت زده بود نگاه میکنه و میگه من میگم آقا حجت موقع شهادتش چهره اش مثل چهره شهید جهان آرا موقع شهادتش بوده.) دیگه آروم شدم... (آقا حجت لحظه شهادتش که غرق در خون بود با حاجی حرف میزد میگفت حاجی به دوستام بگورهبر رو تنها نذارند. حاجی به دوستام بگو اگه رفتند کربلا و خواستند انگشتر یا کفن سوغات بیارند یه وقت نبرن حرم آقا تبرک کنند .آخه چطور میخوان ببرن پیش آقایی که خودش نه کفن داشته نه انگشت.....) – مزار شهید حجت کجا واقع شده ؟ خوزستان. شهرستان باغملک. روستای هپرو. یک بار شب جمعه در دعای کمیل خیلی بیتابی کردم، به خوابم آمد. در اتاقش بودم، خندید وگفت:«مادر چرا ناراحتید. خداوند به وعدهاش عمل کرد. مادر خداوند پرونده شهادت من رو سال 65 امضا کرده . بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم. آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید... این دعای آخر برنامه هاش بود( اللهم العجل لولیک الفرج ، العجل لولیک الفرج، العجل لولیک الفرج) یا علی . التماس دعا
ترم آخر رو هم ثبت نام کرد حتی شهریه اش رو هم پرداخت اما ....
آقا حجت خودش شاعر داشت و بعضی شعر ها رو هم خودش مینوشت و تمرین میکرد
وقتی از کربلا برگشت همه مناطق رو باخودش مرور میکرد و برای هر کدوم یه شعر میگفت ...
مثل: برا اولین بار نگاه به صحن علمدار .....
چند روز قبل از شهادتش تو فکه یه گوشه نشست و رفت تو حال خودش طوری که هرچه صداش میکردند نمی شنید
دوستان و نزدیکش آقا حجت رو شهید همت نسل سوم صدا میکردند.
وقتی گذاشتنش تو مزار رفتم بالا سرش و آروم گفتم خانوم زهرا (س) پسرم رو دست خودت سپردم امشب براش شما مادری کن .
در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد
که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد،گناهان یک روز او این ها بود:
-سجده نماز ظهر طولانی نبود
-زیاد خندیدم
-هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ،
عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ،
و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ،
پس خون بهـــــــــــــــــایم را که شهـــــــــــــــــــادت اســـــت به من پرداخت کن
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان